دیروز نوروز
به گزارش برتریها بعضی از آدابِ نوروزیِ برجای مانده ریشه در قبل از تاریخ دارند؛ مانند سبزه سبزکردن؛ اما شماری از این آداب هم گویی در جایی از تاریخ جامانده اند. به مَثَل مردمانِ گذشتهی این سرزمین در نوروز به روی هم آب می پاشیده اند، درحالی که در فرهنگِ عمومیِ ایرانیانِ امروز، نشانی از آن به چشم نمی خورد.
«نوروز» نامی است که مجموعه ای از تصاویرِ رنگارنگ را در ذهن ایجاد می کند؛ از سبزه و سفرهی هفت سین گرفته تا جامه های نو و دید و بازدیدهای اولِ سالی. شکوفه های سفید، زرد و بنفشِ درختان و بوته ها و همینطور کاسه های پُر از آجیل و شیرینی های حالا اغلب بند انگشتی و کوچک هم از دیگر تصاویری است که با شنیدنِ نام نوروز در خاطر خیلی از ایرانی ها نقش می بندد و البته باید به اینها تصویر دسته جمعی خواندنِ دعای «یا مقلّب القلوب و الابصار» را هم افزود. در پسِ هر یک از این تصویرهای خاطره انگیز، ماجراها و داستان های کهنی نهفته است که شاید خیلی از ما حتی سطری از آنها را هم نخوانده و ندانسته باشیم. اما چه پیشینهی آنها را بدانیم، چه ندانیم، با همین تصویرها حالِ روحمان خوش و تازه می شود. اصلش شاید یکی از مهم ترین دلیل هایی هم که سبب شده ایرانیانِ روز گذشته و امروز باوجود فراز و فرودها و سختی ها و تنگی های فراوانِ روی داده در تاریخ این سرزمین کهن، همواره نوروز را دوست بدارند و در گرامی داشتِ آن بکوشند، همین بوده است که نوروز حالِ دل و روحشان را خوش می کرده است.
اما این خوش کنندگیِ حال، تنها دلیل ماندگاری نوروز نیست؛ ریشه داریِ نوروز را هم باید از دلایلِ جاودانه ماندنِ این آیین کهنسال دانست. نوروز همچون کاروانی است که راهی به بلندای تاریخ و اسطوره را پیموده است تا بتواند خویش را به منزل گاه عمر و روزگار ما برساند و چند سالی هم ما را با خود همراه کند. در همهی این سال ها، دهه ها و سده هایی که نوروزِ موی سپیدِ شادی انگیز پیموده، همواره در بعضی منزل گاه های زمانی، سنّت ها و رسم هایی را با کاروان خویش همراه کرده و در پاره ای دیگر از کاروانسراهای قرون و اعصار، شماری از این سنّت ها و آیین ها را هم از قافلهی خویش پیاده کرده است.
به مَثَل همین ماهی های قرمز و نارنجیِ کوچک که سال هایی است خویش را میهمان سفره های هفت سینِ نوروزی ما کرده اند، از سنّت های تازهی نوروزی است که از فرهنگِ سرزمینی دیگر به مجموعه رسوم نوروزی افزوده شده است. یا آیین زیبای خواندنِ دعای «یا مقلّب القلوب و الابصار»، رسمِ زیبایی است که به برکت اسلامِ عزیز به فرهنگ نوروزی ایرانی ها مسلمان وارد شده است. بعضی از آدابِ نوروزیِ امروز برجای مانده هم البته ریشه در قبل از تاریخِ رسمی دارند؛ مانند سبزه سبزکردن. در این میان، البته شماری از آدابِ نوروزی هم در جایی از تاریخ جامانده اند و امروزه کمتر میتوان نشانی از برگزاری آنها دید. به مَثَل مردمانِ گذشتهی این سرزمین در نوروز به روی هم آب می پاشیده اند، درحالی که در فرهنگِ عمومیِ ایرانیانِ امروز، نشانی از این رسمِ نوروزی به چشم نمی خورد. آنچه در ادامه آمده است، مرور چند نکته دربارهی گذشتهی دور و درازِ نوروز است.
نوروز؛ اولین روز از زمانه / کیومرث و نوروز
استاد ابوریحان بیرونی در کتاب پرارزش «التفهیم لاوائل صناعة التنجیم» دربارهی «نوروز» نوشته است که «نخستین روز است از فروردین ماه؛ و زین جهت روزِ نو نام کردند، زیراک [۱] پیشانیِ سال نو است.... و اعتقاد پارسیان اندر نوروز اولین آن است که اول روزی است از زمانه و بدو فلک آغازید گشتن.» [۲] این، شاید کهن ترین مبدأ زمانی و پیشینهی ثبت شده برای نوروز باشد؛ چونکه طبق این روایت، ایرانیانِ کهن اولین روز از پیدایش روزگار را نوروز می دانسته اند. اما جز این، دربارهی پیدایش نوروز، روایت های دیگری هم در دسترس می باشد.
مردمان روزگاران گذشته بر این باور بوده اند که زمین مرکزِ عالم است و خورشید و دیگر ستارگان به دور آن می چرخند. بر مبنای همین باور است که دربارهی پیدایش نوروز هم بدین اشاره شده است که در عهد کیومرث، اولین پادشاه پیشدادی ایران زمین، وقتی که وی خواست تاریخ و شمارِ روز و ماه و سال را معین کند، فرمان داد، روزی را که آفتاب به اول دقیقه از برج حَمَل [۳] درآمده بود، مبدأ تاریخ درنظر بگیرند.
قالی با عنوان «هفت سین» در «نوروزنامه» که منسوب است به حکیم عمر خیّام نیشابوری، نوشته شده است که پادشاهان ایران «ازبهر بزرگداشت آفتاب را و از بهر آنکه هرکس این روز را درنتوانستندی یافتی، نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگِنان [۴] آنرا بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند. و چنین گویند که چون گیومرت این روز را آغازِ تاریخ کرد، هر سال آفتاب را (و چون یک دور آفتاب بگشت، در مدت سیصد و شصت و پنج روز) به دوانزده [۵] قسمت کرد، هر بخشی سی روز؛ و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشته ای بازبست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است. [۶] پس آن گاه دَورِ بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروزی است، سال بزرگ نام کرد و به چهار قِسم کرد؛ چون چهار قِسم از این سالِ بزرگ بگذرد، نوروزِ بزرگ و نوگشتنِ احوال عالَم باشد.... هرکه روز نوروز جشن کند و به خرّمی پیوندد، تا نوروزِ دیگر عمر در شادی و خرّمی گذارد». [۷]
جمشید و نوروز / تاب خوردن های نوروزی
آنچه در سطرهای پیشین آمد، توصیفِ پیشینهی پیدایش نوروز بود آن گونه که در کتاب «نوروزنامه» روایت شده است. با این وجود، همچنان که مشهور است، عنوان «نوروز» با نامِ جمشید، پادشاه پیشدادی ایران زمین، پیوند خورده است. در همین کتابِ نوروزنامه نوشته شده است که بعد از گذشت چهارصد و بیست و یک سال از آغاز پادشاهی جمشید و دست یابی او به نوآوری هایی چون ساخت گرمابه، بافت پارچه های ابریشمین، استخراج زر، سیم، مس و سرب از معدن ها و پدید آوردنِ بوی های خوش از مُشک، عنبر، کافور، زعفران و عود، این پادشاه پیشدادی اولین روز از فروردین ماه را «جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود، آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند...». [۸]
دربارهی پیوستگی نوروز با جمشید، راویت های دیگری هم در متون فارسی ثبت است. استاد ابوریحان شماری از این روایت ها را در «آثار الباقیه» گردآورده است. ازجملهی آنها، یکی این روایت است که در عهدِ جَم (جمشید) «ابلیس لعین برکت را از مردم زایل کرده بود، به قِسمی که هر اندازه خوردنی و آشامیدنی تناول می کردند، از طعام و شراب سیر نمی شدند؛ و هم باد را نمی گذاشت بوزد که سبب روییدن اشجار شود؛ و نزدیک شد که دنیا نابود گردد. پس جَم به امر خداوند و راهنمایی او به قصد منزلِ ابلیس و پیروان او به سمت جنوب شد و دیرگاهی در آنجا بماند تا اینکه این غائله را برطرف نمود. آن گاه مردم از نو به حالت اعتدال و برکت و فراوانی رسیدند و از بلا رهایی یافتند؛ و جَم در این هنگام به دنیا بازگشت و در چنین روزی مانند آفتاب طالع شد و نور از او می تافت و مردم از طلوع دو آفتاب در یک روز شگفتی نمودند و در این روز هر چوبی که خشک شده بود، سبز شد و مردم گفتند «روزِ نو»، یعنی روزی نوین؛ و هر شخص از طریق تبرّک به این روز، در تشتی جو کاشت. سپس این رسم در ایرانی ها پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت استوانه بکارند و از روییدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند». [۹]
جمشید پیشدادی و دستاوردهای عهد او صاحب آثار الباقیه دربارهی پیدایش نوروز دو روایتِ جالبِ دیگر هم نقل کرده است. بر مبنای نوشتهی استاد ابوریحان بیرونی، از دیگر دلیل هایی که برای جشن نوروز برشمرده اند، این است که «گفته اند که چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر درشگفت شدند و این روز را عید گرفتند و برای یادبود آن روز در تاب می نشینند و تاب می خورند.
دستهی دیگر از ایرانی ها می گویند که جمشید زیاد در شهرها گردش می نمود و چون خواست به آذربایجان داخل شود، بر سریری از زَر نشست و مردم به دوش خود آن تخت را می بردند و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آنرا دیدند، این روز را عید گرفتند». [۱۰]
در کتاب های تاریخی و آثار اسطوره ای فارسی به بی مرگی مردم در روزگار جمشید اشاره شده است. برپایه آنچه در این متون آمده است، تا زمانی که جمشید بر صراط راستی و حق پرستی گام برمی داشت و مطیع اهورامزدا بود، پیری و بیماری از مردمانِ عهد او برداشته شده بود و بنابراین احدی را مرگ درنمی یافت. استاد ابوریحان در اینباره هم اشاره ای خواندنی دارد؛ اشاره ای که با نوروز مرتبط می باشد. استاد وقتی دربارهی نوروز بزرگ، یعنی ششمین روز از فروردین ماه که در گذشته مردم آنرا هم مانند روزِ نخست فروردین جشن می گرفتند و به جشن نوروزی خاصِ پادشاهان اختصاص داشته، شرح می دهد، نوشته است که «در این روز [یعنی نوروز بزرگ] بود که جمشید به اشخاصی که حاضر بودند امر نمود و به آنان که غایب بودند نوشت که گورستان های کهنه را خراب کنند و گورستان تازه ای مسازند و این کار در ایرانی ها باقی ماند و خداوند آنرا پسندید و پاداشی که ایزد تعالی جمشید را برای این کار داد، این بود که رعایای او را از پیری، بیماری، حسد، فنا، غم و مصائب دیگر حفظ نمود و هیچ پادشاهی در مدت پادشاهی جم نمرد...». [۱۱]
نوروز؛ روزی که کشتی نوح (ع) بر کوه نشست
با مسلمان شدن ایرانیان، نه تنها نوروز از میان نرفت، که هر ساله با شکوه و ارجمندی برگزار شد و دست به دست گشت تا امروز به دست ما برسد. در روایت های اسلامی اشاره هایی به نوروز (نیروز) شده است. به مَثَل حضرت امام جعفر صادق (ع) در روایتی فرموده اند که روزی که کشتی نوح نبی (ع) بر کوه جودی قرار گرفت، روز نوروز بوده است. [۱۲] افزون بر این، مرحوم علّامه محمدباقر مجلسی (ره) در کتاب «حیوة القلوب» از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرموده اند «روزی که حضرت ابراهیم بت ها را شکست، روز نوروز بود.» [۱۳]
همچنین در بعضی منابع به نقل از ابن عبّاس بدین هم اشاره شده که روزی هم که جادوگرانِ فرعون در مقابل حضرت موسی کلیم الله (ع) صف آرایی کردند نوروز بوده است. [۱۴]
البته باید توجه داشت که به باور بعضی از محققان و صاحب نظران، اینکه در بعضی روایت ها به مقارنهی نوروز و برخی روزهای خاصِ تاریخی - دینیِ مورد اشاره اشاره شده است، گویای این تواند بود که در فرهنگ و ادبیات اسلام مراد از نوروز، مفهومی کلی است که هر تحول و تازگی و تغییرِ امیدبخش را در بر می گیرد. بنابراین است که در روایت های دینی به روزهایی چون نشستنِ کشتی حضرت نوح (ع) بر کوه جودی یا بت شکنی حضرت ابراهیم (ع) و رویارویی ساحران با حضرت موسی (ع) و شکستِ آنان و ایمان آوردنشان هم «نوروز» اطلاق شده است. درواقع همچنان که نوروزِ باستانی ایرانی ها نشانهی تازگی طبیعت و حیاتِ دوبارهی زمینِ درخوابِ زمستانی خفته است، قرار گرفتنِ کشتی نوح (ع) بر کوه جودی، آن گاه که کافران و مشرکان همه به عذاب الهی گرفتار شده بودند، هم گویای مرحلهی تازه ای در حیات بشر بوده است. همینطور است ماجرای بت شکنیِ حضرت ابراهیم (ع) و هم ایمان آوردن جادوگرانِ فرعون به خدای یگانه، که در این دو مصداق هم میتوان نشانی از تحول و تازگی و تغییر را دید. [۱۵]
سبزکردن جو برای نوروز
یکی از جلوه های کهنِ آیین نوروز که از گذشته های دور تا به امروز همواره پاس داشته شده است، تدارک سبزه برای سال نو است. مردمان ایران در نواحی مختلف این سرزمین، غلات گوناگونی همچون گندم، ارزن، ماش و عدس را چند روز مانده به نوروز سبز می کنند تا سبزهی سفرهی هفت سینشان، شاداب و سرزنده، سالی پرخیر و برکت را به ایشان نوید دهد. اما یکی دیگر از غلّاتی که بخصوص در گذشته بیشتر برای سبزهی نوروزی به کار می رفته است، جو است. در «نوروزنامه» حکایتی ثبت است دربارهی ریشهی سنت سبز کردنِ جو برای نوروز. حکایت از این قرار است:
«چنین گویند که آدم(ع)، گندم بخورد و از بهشت به در افتاد. ایزد تعالی گندم غذای او کرد؛ هرچند از وی می خورد، سیری نیافت. به ایزد تعالی بنالید؛ جو بفرستاد تا از آن نان کرد و بخورد و به سیری رسید. آنگه وی را [یعنی جو را] به فال داشتی که او را دیدی سبز و تازه. و از آن گه باز اندر میان ملوک عجم بماند که هر سال جو به نوروز بخواستندی از بهر منفعت و مبارکی که در او است.» [۱۶]
«صد سال به این سال ها» یعنی چه؟
عبارت «صد سال به این سال ها» که فراوان در دید و بازدیدهای نوروزی گفته و شنیده می شود، از زبانزدترین تعارف های نوروزی است. اما باوجود این شهرت، شاید بعضی از ما مفهوم دقیق و درستِ این جمله را ندانیم؛ و این ابهام به سبب حذفِ فعل از این جملهی دعایی است. اصلِ این جمله به صورت «صد سال به این سال ها برسی» بوده که با حذفِ فعل به شکل امروزی درآمده است و معنای آن هم گویای آرزو برای بهره مندیِ مخاطبِ کلام از عمری طولانی است.
البته این جمله در روزگاران گذشته به صورت «هزار سال به این سال ها برسی» هم بر زبان مردمانِ این سرزمین جاری بوده است. باید توجه داشت که هم عددِ صد و هم عدد هزار، اشاره به کثرت دارد و منظور از آنها روزگاری دراز و عمری طولانی است. جالب اینکه آرزو کردنِ عمری هزار ساله حتی بر روی سکه های عهد همای چهرآزاد، پادشاه کیانی و دختر بهمن (پسر اسفندیار)، هم راه یافته بوده است. در کتاب «مُجمل التواریخ و القصص» آمده است که همای چهرآزاد «اندر عهد خویش بفرمود که بر نقش زَر و درم نوشتند: بخور[ی] بانوی جهان / هزار سال نوروز و مهرگان.» [۱۷]
آب پاشیدن های نوروزی
گویا در روزگاران گذشته، مرسوم بوده که مردمان در نوروز به روی یکدیگر آب می پاشیده اند. در توضیح معنای این رسمِ امروز فراموش شده و هم دربارهی چرایی پیدایش آن، مؤلفان «ترجمهی تفسیر طبری» ماجرایی جالب نقل کرده اند. آنچه در این کتاب ارجمند آمده است، حکایت از این دارد که سالیانی قبل از روزگار حضرت ذوالکفل (ع) که از پیامبران بنی اسرائیل بوده است، در شهر اَیلَه (شهری بوده است در شام و در کنار دریای سرخ) وبا و مرگ شیوع پیدا می کند و به همین علّت گروهی از مردمان از شهر بیرون می آیند تا جان خود را حفظ کنند؛ اما آن جماعتِ از شهر گریخته در فاصلهی دو فرسنگی شهر بی آنکه بیمار شده باشند، ناگهان می میرند و فردی از آنان زنده نمی ماند. دیگر مردمان هم وقتی بر سر پیکرهای آنان می رسند، هرچه می کنند، نمی توانند پیکرشان را به خاک بسپارند. بنابراین، به دور محوطه ای که آنها بر روی زمین افتاده بوده، حصاری درست می کنند و بدین ترتیب برای آنان آرامگاهی برپامی سازند. سال ها بعد، وقتی که حضرت ذوالکفل (ع) از آن ناحیه می گذشته و داستانِ آن قوم را می شنود، از خداوند متعال درخواست می کند که آن مردمان را زنده کند تا بدین ترتیب عبرت جهانیان شوند. ادامهی این ماجرا در «ترجمهی تفسیر طبری» چنین روایت شده است:
«هم درساعت حق جلّ و علا، بارانی بفرستاد و آن چهاردیوار پُر آب گشت و آن مردمان جمله به قدرتِ حق تعالی زنده گشتند و از آن آب و چهاردیوار بیرون آمدند و بازِ شهرِ خویش رفتند [۱۸] و زنده می ماندند تا دیگر بار ایشان را اجل دررسید و به تفاریق [۱۹] می مردند.... و چنین گویند که آن روز که آن مردگان زنده شدند، روز نوروز بود؛ و این رسم که در روز نوروز است که آب بر یکدیگر ریزند، از آن روز باز است و مفهوم این آب به یکدیگر ریختن آن است که زنده بادیا.» [۲۰]
استاد ابوریحان بیرونی وجهی دیگر را هم در پیدایشِ این سنّت نوروزی آورده است. وی در فصل نهم از «آثار الباقیه» دربارهی اینکه چرا مردمان در نوروز به روی یکدیگر آب می پاشیدند، نوشته است که «چون سلیمان بن داوود (ع) انگشترِ خود را گم کرد، سلطنت از دست او بیرون رفت؛ ولی بعد از چهل روز [که] بار دیگر انگشتر خویش را بیافت و پادشاهی و فرماندهی بر او برگشت و مرغان بر دورِ او گرد آمدند، ایرانی ها گفتند: نوروز آمد؛ یعنی روزی تازه بیامد. سلیمان (ع) باد را امر کرد که او را حمل کند و پرستویی در پیشِ روی او پیدا شد که می اظهار داشت: ای پادشاه، مرا آشیانه ای است که چند تخم در آن است؛ از آن سوتر رو که آشیان مرا در هم مشکنی. پس سلیمان (ع) راه خویش را کج کرد و چون از تخت خود که بر باد حرکت می کرد، فرودآمد، پرستو با منقارِ خویش قدری آب آورد و بر روی سلیمان (ع) پاشید و یک رانِ ملخ هم هدیه آورد. از اینجا است که مردم در نوروز به یکدیگر آب می پاشند و پیشکشی ها به نزد هم می فرستند». [۲۱]
اگر نوروز به یکشنبه افتد
در برخی کتاب های در رابطه با علم نجوم و هم در تقویم های نجومی برپایه احکام نجومی آگاهی هایی دربارهی واقع شدنِ نوروز در هر یک از روزهای هفته داده شده است. مرحوم استاد جعفر شهری هم در کتاب «طهران قدیم» بخشی را به آوردنِ احکامِ نجومی در رابطه با روز نخست فروردین مختص کرده است. در سال ۱۴۰۰ اما یکشنبه، روز نخست فروردین است؛ ازاین رو خالی از ذوق نیست اگر پیشبینی ها و پیش آگاهی های ذکرشده برای افتادنِ روز نخست فروردین به یکشنبه را ازجهتِ فالِ خوش زدن هم که شده، از نظر بگذرانیم:
«اگر اول نوروز به یکشنبه افتد: صاحبِ آن سال، ستارهی شمس باشد. کار پادشاهان و بزرگان نیکو باشد و فراخی نعمت و ارزانی بُوَد؛ اما سِباع و دزد بسیار شود و باران و تگرگ بسیار بارد. غلّه و میوه فراوان باشد و مردمان را از یکدیگر خیر و منفعت رسد. تابستانِ آن گرم و زمستانش معتدل باشد. رغبت مردم به علم، دانش، تعلیم و تربیت زیاد شود و حال معلمان و استادان خوش شود. روییدنی ها به ثمر رسند و کارِ دیم و دیم کاران نیکو بُوَد. بزرگان و دولتمردان را خوش گذرد و غرور و کبر و مناعت در بین فقرا زیاد شود. کارهای بزرگ صورت گیرد و امری غریب در عالم به ظهور رسد. طاغی و یاغی اندک باشند و حال سلطان و رعایا نیکو باشد». [۲۲]
ارجاع ها:
۱. مخفف زیراکه است.
۲. «التفهیم لاوائل صناعة التنجیم»؛ ابوریحان بیرونی؛ تصحیح استاد جلال الدین همایی؛ تهران: بابک؛ ۱۳۶۲؛ ص ۲۵۳.
۳. حَمَل به مفهوم برّه است و اولین برج از برج های دوازده گانهی فلکی می باشد، برابر با فروردین ماه.
۴. یعنی همگان.
۵. دوانزده، ریختی است کهن از دوازده. امروزه در اصفهان و گیلان هم سیزده را به صورت سینزده تلفظ می کنند.
۶. مراد از این دوازده فرشته، شش «مِهین فرشته» (فرشتگان مقرّب) یا اَمشاسپَندِ بهمن، اردی بهشت، خرداد، اَمرداد، شهریور و اسپندارمذ و ایزدانِ فروردین، تیر، مهر، آبان، آذر و دی است. در آیین زرتشتی ایزدان، فرشتگانِ پایین رتبه تر از امشاسپندان هستند. این را هم باید توجه داشت که در ایرانِ کهن هر یک از سی روزِ ماه، دارای نامی ویژه بوده است. به مَثَل اولین روز از هر ماه «هرمز» (نام خداوند متعال) نام داشته و دومین تا هفتمین روزِ هر ماه هم به ترتیب بدین نام ها خوانده می شده است: بهمن، اردی بهشت، شهریور، اسپندارمذ (اسفندارمذ)، خرداد و مرداد. روز پایانیِ هر ماه هم «انیران» نام داشته است. استاد ابوریحان بیرونی نامِ کامل این سی روز را در فصل پنجم «آثار الباقیه» نوشته است (برای آگاهی بیشتر رک: «آثار الباقیه»؛ ابوریحان بیرونی؛ ترجمهی اکبر داناسرشت؛ تهران: امیرکبیر؛ ۱۳۸۶؛ ص ۶۹).
۷. «نوروزنامه»؛ حکیم عمر خیّام؛ تصحیح مجتبی مینوی؛ تهران: اساطیر؛ ۱۳۹۲؛ ص ۲ تا ۵.
۸. همان. ص ۸ و ۹.
۹. «آثار الباقیه»؛ ابوریحان بیرونی؛ ترجمهی اکبر داناسرشت؛ تهران: امیرکبیر؛ ۱۳۸۶؛ ص ۳۳۰.
۱۰. همان. ص ۳۲۷.
۱۱. همان. ص ۳۳۰ و ۳۳۱.
۱۲. «بحار الانوار الجامعة لدُرر اخبار الائمة الاطهار (ع)»؛ علّامه محمدباقر مجلسی؛ تصحیح علی اکبر غفاری و دیگران؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی»؛ ج ۱۱، ص ۳۴۲.
۱۳. «حیوة القلوب» (تاریخ پیامبران)؛ علّامه محمدباقر مجلسی؛ تحقیق علی امامیان؛ قم: سرور؛ ۱۳۸۴؛ ج ۱، ص ۳۴۸.
۱۴. رک: «قصص الانبیا»؛ آیت الله نعمت الله جزایری؛ ترجمهی صادق و حسین حسن زاده؛ قم: اجود؛ ۱۳۸۸؛ ۳۸۰؛ و نیز: «رنگارنگ» (کشکول درویشی)؛ آیت الله محمدآصف محسنی؛ کابل: حوزهی علمیهی خاتم النبیین (ص)؛ ج ۲، ص ۶۱.
۱۵. برای آگاهی بیشتر رک: «نشست های علمی مرکز فقهی ائمهی اطهار (ع)»؛ سخنرانی محمدجواد فاضل لنکرانی؛ قم: مرکز فقهی ائمهی اطهار (ع)؛ ۱۳۹۴؛ ج ۵، ص ۹۵ به بعد.
۱۶. «نوروزنامه»؛ حکیم عمر خیّام؛ تصحیح مجتبی مینوی؛ تهران: اساطیر؛ ص ۳۳.
۱۷. «مجمل التواریخ و القصص»؛ تصحیح ملک الشعرای بهار؛ تهران: کلالهی خاور؛ ص ۵۵.
۱۸. یعنی به سمت شهر خویش بازگشتند.
۱۹. یعنی یکی یکی و هر یک به وقت اجل معین خود می مرد.
۲۰. «ترجمهی تفسیر طبری»؛ تصحیح حبیب یغمایی، تهران: توس؛ ۱۳۵۶؛ ج ۱، ص ۱۴۷ و ۱۴۸.
۲۱. «آثار الباقیه»؛ ابوریحان بیرونی؛ ترجمهی اکبر داناسرشت؛ تهران: امیرکبیر؛ ۱۳۸۶؛ ص ۳۲۵ و ۳۲۶.
۲۲. «طهران قدیم»؛ جعفر شهری باف؛ تهران: معین؛ ۱۳۸۳؛ ج ۴، ص ۵۲.
منبع: bartariha.ir
این مطلب را می پسندید؟
(2)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد دیروز نوروز