نوحه ای که استودیو را به تماشای هیأت آورد
به گزارش برتریها، دبیر جامعه ایمانی مشعر در یادداشتی به مناسبت انتشار نماهنگ بی مردم با نوای مهدی رسولی همزمان با ایام شهادت حضرت زهرا(س) نوشت: این کار فاخر رسماً عبور از مجادلات مبتذل درباره ی استودیوخوانی بود. این دفعه استودیو به تماشای هیأت نشست
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، رحیم آبفروش دبیر جامعه ایمانی مشعر به مناسبت انتشار نماهنگ «بی مردم» با نوای مهدی رسولی همزمان با ایام شهادت حضرت زهرا(س) یادداشتی با عنوان «مداحی و حرف هایی تازه در سطح حکم رانی» نوشت. وی در این یادداشت آورده است:
سال ۸۹، در دیدار شاعران با رهبر انقلاب، علی معلم دامغانی شعری خواند که طلیعه ای طلایی داشت:
«دریغ است از ولی، اما ولی تنهاست بی مردم
علی، آری علی، حتی علی، تنهاست بی مردم»
و البته شاید این بیتِ طلایی، عمومی ترین و مردمی ترین بیت این مثنوی بود و باقی ابیات، از لهجه ثقیل استاد در امان نبودند... و شاید به همین خاطر، بر سر زبان ها نیفتادند و تکرار نشدند، بااینکه همان بیت اول، به قدر کافی توجه ها را جلب می کرد، اما انگار هنوز فصل شنیدن این شعر نرسیده بود...
باید چندسالی می گذشت و معلم، درسهای دیگری را هم برای مان مشق می کرد، باید مبانی حکم رانی مردمی را بیش تر و بیش تر مرور می کردیم، فهم مان و باورمان از مردم را بالاتر می بردیم تا می رسیدیم به فصل حرکت عمومی... تا باردیگر این بیت بر صدر شعر دیگری بنشیند و شاید این دفعه گوش ها آماده تر باشند برای شنیدن...
۱۳سال بعد، ایام فاطمیه اول، همان نقل ۷۵روز که مشتریانِ کم تر و البته خاص تری دارد، بالاخره آن قطعه ای که باید، خوانده شد... در شهری که باید... در گلزارشهدای زنجان... در مجلسی همه چیزتمام، در هیأتی کامل... از جایگاه و فضاسازی گرفته تا صوت و فیلم برداری و...
مهدی احمدی با عشق، جایگاه را طراحی نموده... جایگاهی باشکوه، حماسی، انقلابی و ازهمه مهم تر هیأتی... انگار تولید شده برای چنین اجرائی... محمدرضا شفیعی با دقت تمام پای صوت نشسته تا بهترین صدا را ثبت و ضبط کند... دایی علی و محمد آن جلو شور و نظم جلسه را درخور اجرائی بی نقص آماده کرده اند... و... همه چیز مقدمات یک اجرای باشکوه را فراهم می آورند و آن کار که باید اجرا می شود...
هرچند در این سال ها بارها و بارها شرایطی پیش آمده و خواسته ام چندخطی درباره ی اش بنویسم، اما هربار خویشتن داری کرده ام... بیش تر نگران خودش بودم که محل کید بدخواهان و حسد بددلان قرار نگیرد...
آخرین بار شب عاشورای امسال بود... در ماشین عراقی که نشستیم به سمت نجف، آن جا که گوشی، نه آنتنی برای تماس داشت و نه اتصالی برای اینترنت، میدان استفاده به افاده بدل شد... صفحه یادداشت را باز کردم و شروع کردم به نوشتن... نوشتم و نوشتم و خوش حال بودم از اینکه بالاخره طلسم شکسته شد... فکرکنم به قاعده ایتا چند قسمتی می شد... مانده بود دستی به رویش بکشم و منتشر کنم که با ده ها متن و صدها و هزاران فایل دیگر، همراه گوشی پرکشید و باز قسمت نشد...
این دفعه هم با هزار «وان یکاد...» با احتیاط قلم برمی دارم...
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد نوحه ای که استودیو را به تماشای هیأت آورد